اینو تا آخرش بخون چون یه گوشه از دوست داشتنمو برات توصیف میکنه
عشق من دوستت دارم ؛ تا حدی که حاضرم با تو تا اوج قله های بلند و
سخت زندگی بدون توقف برم و خستگی راه را تا وقتی با منی حس نخواهم کرد .
عشق من دوستت دارم ؛ به همان اندازه که ستاره ها و ماه آسمون را
دوست دارن و به بودنش نیازمندند ؛ به بودنت نیازمندم .
عشق من دوستت دارم ؛ تاحدی که لرزش انگشتانم به من قدرت نوشتن
و لبانم قدرت بیان این حس را نمی دهند .
عشق من دوستت دارم ؛ به همان اندازه که سوختن چوب در آتش دردناک است؛
دوری از تو برایم سخت و زجرآور است .
عشق من دوستت دارم ؛ تاحدی که می خواهم آنقدر بگریم و فریاد بزنم تا
ثانیه های ساعت دلشون برام بسوزه و با سرعت بیشتری روی
صفحه روزگار حرکت کنند ؛ تا روز دیدار من و تو زودتر از راه برسه تا
آغوش گرمت را حس کنم ؛ آغوشی که مدتهاست برایم باز مونده و انتظارم را می کشد .
عشق من دوستت دارم ؛ به همون اندازه ای که آب از خشک شدن می ترسه ؛
من از اینکه روزی از من دلگیر بشی و ترکم کنی می ترسم .
عشق من دوستت دارم ؛ تا حدی که با نفسهام به درونم رخنه کردی
و تمام سلولهای بدنم با عطر قدمهات جون تازه گرفته اند
عشق من دوستت دارم ؛ تا حدی که حد ندارد دوستت دارم .
من با تو زنده ام همسفر من ... می پرستمت
نظرات شما عزیزان:
|